استادای دو تا گروه بچه ها رو دعوت کردن برای شام و نوشیدنی آخر سال کاری

برا من یه جورایی مهم بود چون اولین بار هست که به یه مهمونی رسمی در این کشور جدید میآم

راستش، خیلی وقت بود استرس مهمونی و مهمونی رفتن و لباس پوشیدن نگرفته بودم اما روز مهمونی خیلی دلهره داشتم. گاهی دلم می خواست که یهویی مریض بشم تا دلیل قانع کننده (حداقل برا خودم) داشته باشم و مهمونی نرم. خخخخخخ

رفتم. خوب بود. همه ساده و صمیمی بودن. اهالی اینجا که اصلا لباس عوض نکرده بودن و با همون لباسای کاری اومده بودن. بچه های سمت خودمون که همگی لباس رسمی و مهمونی پوشیده بودن.

اینکه بچه های اینکه لباس رسمی نپوشیده بودن به نظرم دهن کجی به مهمونی اومد. برام جالب نبود اما جالب بود که براشون مهم هم نبود

استادم برا همه درخواست نوشیدنی مخصوص سال نو کرد اما به منم و همکارم گف برای شما دو نفر و خودم نوشیدنی سالمسفارش میدم: از نوعی که بچه ها می خورن :-) یعنی آدم با این همه کمالات تحسین برانگیزه. برا خودش خم مثل ما نوشیدنی غیرالکلی گرفت تا ما خیلی غیرعادی به نظر نیاییم. آفرین به درک و شعور بالا

اما امروز، یا اینکه از مهمونی لذت بردم اما کمی تنها بودم در مهمونی. همه گروه هایی تشکیل داده بودن و من بیشتر نظاره گرشون بودن

تو هم امرور سرت شلوغ بود و درگیر آماده کردن همکارات برای مصاحبه ی فردا. امیدوارم اونا هم موفق باشن

مهمونی ,لباس ,نوشیدنی ,اینکه ,رسمی ,خیلی ,لباس رسمی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

انجمن علمی معلمان تربیت بدنی استان مرکزی دیوار مراغه | نیازمندی های مراغه vbcvb زناشویی عاشقونه شرکت تابلو برق سازی نورآسا ارزانی دانلود فایل پرشین2 موزیک